loading...
تاریخ در ترازو
حسن باهری بازدید : 476 یکشنبه 04 مهر 1389 نظرات (0)

کتاب یعقوب لیث اثرارزنده دکتر ابراهیم باستانی پاریزی است که تاکنون بارها تجدید چاپ شده است.این اثر  علاوه بر پرداختن به زندگی یعقوب لیث صفاری بنیانگذار نخستین دودمان ایرانی پس از اسلام حاوی نکات باارزشی درخصوص تاریخ سیاسی اجتماعی وفرهنگی خطه سیستان می باشد.این کتاب در ۴۰۰صفحه و۲۳فصل توسط نشرچکامه به زیورطبع آراسته شده است.نویسنده فرزانه کتاب درخلال نکات ذی قیمت تاریخی حکایت های شیرین ودلنشینی از جوانمردی عیاران را نقل می کند که به جذابیت وگیرایی آن می افزاید.ضمن نقل یکی از این حکایات دلنشین مطالعه این اثر را به همه دوستان توصیه می کنم:

«در شهرحلب درمیان کاروانسرایی که مال بسیار درآنجابود چاهی بود عمیق که آب از آن می کشیدند.در کنارکاروانسرا حمامی بود. یکی از عیاران حلب  نقبی از گلخن حمام به جانب کاروانسرا زدوسراز آن چاه بدرکرد.دردل شب که درکاروانسرا رابسته بودندوقفل گران برآن زده عیاری با دستیاران خود به آن نقب درآمدوازآن چاه بالا آمدوحجره ای راکه مال بسیار درآن بوداز نقدوجنس خالی کردواز قعر چاه به دربرد.

صبح روز بعدغوغا ازکاروانسرابرآمدوشوری درشهرافتادکه مال وافزارازفلان کاروانسرابرده اند. مردم شهرروی بدانجا نهادندوداروغه وعسسان شهرجمع آمدندوملاحظه کردندکه در کاروانسرامضبوط بوده واین نقد وجنس هم ازدرون غایب شده .متحیرماندند .درآخررای همه برآن قرارگرفت که این کارکاروانسرادار وفرزندان اوست.

وی پیری بود امین که مستاجر آن کاروانسرابود اورا با فرزندان گرفتند وبر درکاروانسراآغازشکنجه کردندومردم شهر آنجا گردآمدند.هرچند پیروفرزندان زاری می کردندکسی پروای ایشان نمی کرد.آن عیارکه این کارکرده بودبابعض دستیاران خویش درآن مجمع حاضر بود.باخودگفت ازجوانمردی نباشدکه این گناه من کرده باشم ودیگران عذاب کشند.پس گام پیش نهاد وبانگ بر عسسان زدکه دست ازین بیگناه وفرزندانش بردارید که ایشان رادر این کاردخلی نیست واین کاراز من صادرشده است. گفتند این مال راچه کردی؟گفت :هم دراین کاروانسراست ودرقعرچاه پنهان است رسنی(طناب) بیاوریدتا برمیان بندم وبه چاه روم ومالها رابالا بیاورم.چون این بگفت غریو ازآن جمع برآمدومردم اورا بدان جوانمردی آفرین گفتند.

جوان به آن چاه اندرشدورسن از میان گشاده ازآن نقب که به حمام بود بیرون رفت.چون انتظاراز حدگذشت عسسان کسی به چاه فروفرستادند.آنکه به چاه رفت از قعر آن فریادبرآورد که اینجا کس نباشد جز یک نقب. 

آری آن عیار غریب کاری کرد هم خودگریخت هم مال رابرد و هم بیگناهان را خلاص کرد. »   

  

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 15
  • بازدید ماه : 20
  • بازدید سال : 103
  • بازدید کلی : 6,472